چالشها و فرصتهای آموزش عالی

مسائل آموزش عالی ایران

چالشها و فرصتهای آموزش عالی

مسائل آموزش عالی ایران

چالشها و فرصتهای آموزش عالی

در این صفحه به بررسی شرایط ، نقد، پیشنهادات، چالشها و فرصت های نظام آموزشی بخصوص در حوزه آموزش عالی(دانشگاهی) کشور بلحاظ موضوعات مبتلا به و مورد توجه متخصصان در توسعه و برنامه ریزی آموزش عالی ( در حیطه اهداف، چشم انداز، سیاست ها، ساختار ، سطوح مدیریتی ، برنامه ها، طرح ها و تاثیرات محیطی و بیرونی بر سیستم) می پردازم. ضمن اینکه کلیه مطالب صرفا منعکس کننده دیدگاه و نظرات شخصی نگارنده است. و ممکن است با دیدگاه فردی و یا سازمانی اشخاص حقیقی و حقوقی متفاوت باشد.

بسمه تعالی

آغاز سال ۱۳۹۹ شمسی همراه با اوج گیری موج اول پاندمی کووید ۱۹ در ایران شد.  از اسفند ماه سال قبل از آن مدارس جهت ملاحظات سلامتی کودکان و خانواده ها بنا بر تشخیص ستاد ملی مبارزه با کرونا تعطیل شدند و عید نوروز در واهمه و هراس مردم در رویارویی با یکدیگر ، سالی متفاوت را پیش روی جهان نشان می داد. ناشناخته بودن این ویروس و واکنش های متغیر آن مشخص بود که حداقل دو سال این شرایط ادامه خواهد داشت.
یکی از نگرانی های بزرگ مردم و مسئولان موضوع آموزش دانش آموزان و دانشجویان بود. از یکطرف حفظ سلامتی آنها و قطع زنجیره شیوع در مدارس و دانشگاه ها و از طرف دیگر اثرات و تبعات ناشی از عدم حضور در کلاس های درس به یک دوگانگی در جامعه مبدل شده بود.
با همه این احوال به امید فرا رسیدن فصل گرمای تابستان و احتمال کنترل بیماری، به هر طریقی سال تحصیلی ۹۸-۹۹ به پایان رسیدن محکوم شد و تابستان داغ کرونایی همه را غافلگیر کرد.
نظام آموزشی کشور با معضل بزرگی در برگزاری کنکور و آزمون های سراسری دوره های ارشد و دکتری و علوم پزشکی مواجهه شد. از همه مهمتر و پر حاشیه تر کنکور سراسری با بیش از یک میلیون شرکت کننده در مناطق مختلف ایران با شرایط اقلیمی و امکانات متغییر محل های برگزاری آزمون بود.
چند مرحله کنکور و تمامی آزمون های سراسری به تعویق افتاد و نهایتاً  ابتدا آزمون های دوره‌های تحصیلات تکمیلی برگزار شد و با کسب تجارب بیشتر در اواسط تابستان کنکور سراسری هم با تمام بحث ها و حاشیه هایکه بین مسئولان در دولت و مجلس شکل گرفته بود ، برگزار شد.
در حالیکه هر ساله در دهه نخست شهریور ماه نتایج نهایی اعلام می شد . امسال در روز آخر شهریور ،تازه نتایج اولیه اعلام شد. نتایج اولیه تحصیلات تکمیلی هم از این قاعده مستثنی نبودند. و عملا ترم نخست دانشگاه ها در تمامی مقاطع  بدون دانشجو جدیدالورود بصورت مجازی آغاز شد.اما نکته مورد بحث بنده از اعلام نتایج نفرات برتر کنکور در شب سی ام شهریور کلید می خورد. همچون سال گذشته نتایج قابل تامل بود‌. و معتقدم نیازمند موشکافی و اصلاح رویه است. تا از هم اکنون مانع از آسیب های بعدی شویم.

در تصویر ملاحظه می کنید که ده نفر برتر در هر پنج گروه آزمایشی ریاضی، تجربی، انسانی، هنر و زبان افرادی هستند که در مدارس سمپاد (سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان) تحصیل کرده اند و دانش آموزان تهرانی هم  در مدارس غیرانتفاعی پایتخت بوده اند. بسیار جای نگرانی از ابعاد مختلف است که از پنجاه نفر رتبه های برتر فقط 2نفر در مدارس عادی - دولتی تحصیل داشته است.
از سالها قبل بدلیل وجود انواع و اقسام مدارس خاص در آموزش و پرورش موضوع سازماندهی این مدارس مطرح شد. جدا کردن دانش آموزان به اصطلاح با هوش و با استعداد از یک طرف در این مدارس و از طرف دیگر اختصاص معلمان با تجربه و نمونه ، مدیران ویژه  و  تجمیع منابع و تجهیزات ویژه در این مدارس هم با عدالت آموزشی مغایر و هم به لحاظ تبعات روانی اجتماعی بر روی دانش آموزان این مدارس با مدارس عادی، والدین هر دو طیف ، ایجاد موسسات خصوصی آموزشی حول پذیرش در این مدارس ، احساس رقابت و شکست و سرخوردگی دانش آموزان و خانواده هایشان در دوران کودکی و نوجوانی و از همه مهمتر صدمه ای که به عمومیت و اعتبار مدارس دولتی و برنامه درسی ملی و همگانی وارد می شود . تقاضا و تلاش های  غیر مشروع ایجاد میکند بیش از آنکه وجود این مدارس با این ساختار و با این شکل و شمایل و نتایج مفید باشند آسیب رسان هستند.
مضاف بر اینکه در این مدارس هیچ استعداد ویژه و خاصی شناسایی ، شکوفا و راهنمایی نمی شوند بلکه مبدل به مدارسی برای آموزش مهارت های تست زنی، تقویت حافظه، تند ،مفید و مختصر خوانی، حفظ بدون فهم و در یک کلام آمادگی ذهن در مختصات کنکور ! می شوند.
آیا در این پنجاه سال برگزاری کنکور ، همه نفرات برتر کنکور و دارای رتبه های یک و دو و حتی سه رقمی ، دانشمندان و پژوهشگران علمی و نامی کشور شده اند؟
لذا نهادهای مرتبط با موضوع در راستای سند بنیادین تحول در آموزش و پرورش می بایست طرح های اجرایی و عملیاتی متناسب در حول این موضوع شامل توسعه عدالت آموزشی هم به لحاظ کمی و هم کیفی در منابع و امکانات ، ارتقاء کیفیت روانشناختی مخاطبان ، مدیریت بروز و هدایت استعدادها در مسیر نیاز اجتماعی و زندگی فردی ، ایجاد بسترهای رشد و ترقی دانش آموزان باهوش و متوسط و حتی ضعیف در یک پایگاه تربیتی ، ارتقاء کیفیت برنامه درسی ملی، توسعه و همسان سازی سطح کیفی تمامی مدارس ملی و دولتی صرف نظر از موقعیت جغرافیایی و ملاحظات سیاسی و اجتماعی ، اقدام نمایند.
مسئله آموزش همگانی، یک وظیفه حاکمیتی و حق عمومی در قانون اساسی است و نباید اجازه داد سطح و حتی نوع آموزش ها در طبقات مختلف اجتماعی متغیر باشد و یا کمبود منابع مالی به توان رقابت و اعتبار مدارس ملی و دولتی خدشه وارد نماید. برعکس در حوزه آموزش و پرورش و تحصیلات عمومی لااقل تا پایان دوره متوسطه، باید مدارس دولتی - ملی رقیب مقتدر در رقابت با مدارس غیر انتفاعی و خاص باشند. زیرا در غیر اینصورت تبعات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی ، فرهنگی و حتی علمی جبران ناپذیری به کشور در درازمدت وارد خواهد شد.

مسعود رامرودی
۰۸ مهر ۹۹ ، ۰۲:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

بسمه تعالی

امروزه نگاهی نو به محیط و فضای آموزشی مدارس در ایران از اهمیت خاصی برخوردار است و طبیعتاً مطالعات سالهای اخیر در این زمینه اهمیت توجه به  این نیاز و الزام را  دوچندان کرده است.

از طرفی نیز چند سالی است که وزارت آموزش و پرورش بر نیاز  روزافزون کشور بر ضرورت احداث مدارس جدید و البته کارآمد و نوین تاکید می نماید. پس توجه به تامین الزامات محیطی و فضای آموزشی مورد نیاز مدارس که مبنای علمی و تجربی داشته باشند مستلزم مطالعات علمی و ارزیابی دقیق تجربیات سایر کشورهاست تا احداث مدارس آتی ایران از کارآیی لازم برخوردار باشند و با تلفیقی از فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی دغدغه های به حق خانواده و حاکمیت را جامه عمل بپوشاند.

از طرفی نیز رسیدن به یک الگو و مدل تحت عنوان مدرسه ایرانی در بعد محیط و فضای آموزشی برای یک دوره زمانی مشخص نیز ضرورت این مطالعات را محرز می نماید .

امروزه کودکان هوشی به مراتب سریع تر و تحلیل گر تر نسبت به نسل گذشته خود دارند بنابراین نیاز به فضایی که بتوان نسل جدید را در استفاده از این هوش کمک شایانی کند به یکی از دغدغه های سیستم های آموزشی نوین تبدیل شده است.

مدتهاست که اثبات شده است محیط و فضای مدرسه برای کودکان نباید تداعی گر محیطی ساده با نیمکت های ردیفی و آموزشهای خشک و رسمی همراه با اضطراب تمرینات و مشق های شبانه باشد، زیرا اثربخشی و کارایی موثری نخواهد داشت بلکه نسل جدید مدارس نیازمند اشتیاق فراگیران هستند و مدارس پیشرو هرچه بیشتر در تحقق این امر می کوشند.

دارا بودن یک محیط و فضای آموزشی مطلوب از چند بعد حائز اهمیت است و اصولا می توان بر اساس آنچه که انتظار دانش آموزان، خانواده ها، مربیان و البته سیاست های کلان حاکمیت است طراحی شوند. و صد البته که بررسی و مطالعه تجربیات جوامع و کشورهای موفق بدون اعمال نظرهای جهت دار و از پیش داوری شده صرفاً با یک نگاه کارشناسی شده می تواند بسیار مفید و راهگشا باشد. البته لازم  بذکر است که به هیچ وجه این به معنای تقلید و الگوبرداری صرف نیست.

یکی دیگر از ابعادی که در طراحی محیط و فضای آموزشی مورد توجه است کارکرد و مقاطع مختلف تحصیلی است که منجر به تفاوت  در نوع ، روش و شیوه ارائه آموزش‌ ها می شود. طبیعتاً محیط و فضای آموزشی مدارس ابتدایی با مقطع متوسطه در اشکال مختلف آن متفاوت است . همچنین مدارس فنی و حرفه ای و شبانه روزی به محیط و فضاهای متفاوتی نیازمند هستند. اما با یک اقدام گروهی و کارشناسی این طبقه بندی ها قابل اعمال هستند.

آنچه در این میان نیازمند توجه و اهمیت ویژه است مدارس ابتدایی کشور هستند از جهت اینکه مقطعی عمومی و فراگیر برای همه کودکان سرزمین ما از هر قوم و فرهنگی است و مبدأ آشنایی اجتماعی و ارتباطی کودکان در یک نماد ملی است و احساس و باور ملی و ایرانی را در کودکان شکل می دهد . مضاعف بر این که مخاطب مدارس ابتدایی همچنان که در نام آن هم مشخص است علاوه بر  ابتدا و آغازین بودنش برای آموزش و اجتماع پذیری کودکان با طیفی از افراد جامعه سروکار دارد که به لحاظ ذهنی و روانی، عواطف و احساسات و تکامل مغزی و رشد جسمی در طبیعتی منحصر به فرد سیرو گذر می کنند به عبارت دیگر عوالمی دارند که باید کودک درون فرد بالغی زنده باشد تا بتواند درک کند.

احساس و درک یک کودک از رنگ، نور، بو،مزه ،صدا، سازه، اشیاء ، اشکال، زوایا، معماری ، میزان،طرح،سطح، عمق  و در یک کلام جهان هستی و محیط پیرامونش بسیار عمیق تر، با دقت بیشتر در جزییات و درکی چند بعدی همراه است. و معنای حقیقی محیط و فضای آموزشی مطلوب در توجه به این موضوعات نهفته است. اگر چه  برخی نگاهی صرفاً تجهیزاتی به کلاس و مدرسه دارند. که در مجال مناسب قابل بحث است.

 

لکن حیف است در شرایطی که می توان محیط و فضای آموزشی را با توجه به این احساس و فهم چند بعدی کودک به سکوی شناخت خودش و جهانش و  بروز و ظهور و جهش استعدادش مبدل کنیم  از این فرصت بخاطر فراهم نکردن محیط و فضای آموزشی مناسب استفاده نکنیم .

محیط آموزشی مدارس ابتدایی بایستی  فضای احساس کردن و لمس کردن آموزش ها برای کودک باشد تا به تجربه آموختن منجر شود. تجربه ای که تا پایان عمر در ذهنش پویا و نهادینه شده است.

 بهمین دلیل لازم است در این آشفته بازار محیط های آموزشی فرسوده ، استجاری ، غیر استاندارد، مختلف الشکل مدارس ابتدایی کشور، از هم اکنون همدکه شده بصورت استانی ویا منطقه ای  از اسناد، الگو و مدلی استاندارد، تحقیقاتی و نوین بهره ببریم.

در سطح ملی بواسطه همین معضلات که آموزش و پرورش مبتلا به آن است و درصد قابل توجه ای از مدارس را فرسوده اعلام کرده است. نیازمند موج و نهضتی در ساخت مدارس هستیم . لذا وظیفه سازمان تجهیزات و نوسازی مدارس است که این مطالعات را انجام داده و احداث هر مدرسه ای در کشور را بر اساس آن مورد حمایت و مشاوره قرار دهد.

در کنار توجه به استحکام  سازه ای مدارس برای یک عمر مفید چند دهه ساله می بایست به مدرن ، بروز و چند منظوره بودن محیط و فضای آموزشی مدارس برای یک بازه بیست و یا سی ساله نیز توجه شود.

مسعود رامرودی
۲۵ شهریور ۹۹ ، ۰۳:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسمه تعالی

انسان،محور توسعه و کلید پیشرفت جامعه است. در طول تاریخ این آرمان خواهی انسان های بزرگ بوده است که منشأ تحولات عظیم در دنیای ما بوده است انسان های نخبه و با هوشی که توانسته اند دنیایی زیباتر برای همه انسانهای دیگر ایجاد کنند.
یکی از کارکردهای فوق العاده مهم سیستم آموزشی یک جامعه حراست و حفاظت از استعداد های درخشان آن جامعه است که باید در جهت ظهور و بروز و تسهیل آن ایفای نقش نماید.  طبیعتاً در یک نظام آموزشی پویا ، امکان تحقق  این امر  به حداکثر می رسد.
در کنار این نقش حیاتی، جامعه و حاکمیت نیازمند مکانیسم های حفظ و ارتقاء استعداد هاست تا هزینه های سیستم آموزشی هدر نرود وبثمر برسد.
آموزش عالی بخشی از نظام آموزشی کشور است که مسئولیت شکوفایی استعدادهای جوان و نخبگان علمی را برعهده دارد. و ایجاد خلل در این وظیفه منجر به عقب ماندگی جامعه می شود. 
با این میزان اهمیت که نخبگان و بخصوص نخبگان علمی دارند آیا نمی توان انتظار داشت که بدخواهان کشور ما دست بر این نقطه حساس بگذارند و سیاست های کثیفی را با اهداف شوم و پلید خود در پیش گیرند؟
 روی دیگر سکه کمبود نیروی انسانی جوان نخبه در کشورهای غربی است و این موضوع که آنها به درستی و به خوبی می دانند که جذب نخبگان تا چه اندازه هم منجر به توسعه و پیشرفت جامعه آنها می شود و هم اعتبار کسب می کنند. 
پس به روش های مختلف  و پیشنهادات وسوسه برانگیز همچون  ایجاد فرصت های شغلی و حرفه ای، درآمد های سرشار ، ارائه امکانات و حتی  قدرشناسی و احترام این سرمایه های گرانبهای کشور را جذب می کنند. 
این تمام ماجرا نیست و برای ایجاد زمینه و فراهم کردن بستر انتقال نخبگان دانشگاهی در درون سیستم آموزش عالی کشور نیز فعالیت می کنند. و عده ای افراد نیز متاسفانه در زمین آنها ناخواسته و از روی جهل البته با  خوش بینی  بازی می کنند.
عبور از نخبه گرایی در دانشگاه ها و تمرکز بر توده گرایی دقیقا مهمترین کارکرد دانشگاه که همان توجه به نخبگان علمی بود را هدف قرار داد و به آن آسیب جدی  رساند.  به صورت یک سونامی وحشتناک  توجه مدیریت دانشگاهی  به طرح ها و برنامه های نخبه پروری  کمرنگ شد. بخش اعظمی از مراکز دانشگاهی و موسسات آموزش عالی التفات ویژه ای به این موضوع نداشتند و به دلایل مختلف تمایل به حرکت در مسیر توده گرایی نشان دادند و البته که خسارات جبران ناپذیری هم به نظام آموزش عالی و کشور وارد نمود. نتیجتا صرفاً چند دانشگاه مطرح آنهم در پایتخت و یکی دو مرکز استان مقصد تحصیل دانشجویان برتر کشور شد و بالطبع موجی از ایجاد تقاضا به تحصیل به این دانشگاه ها سرازیر شد. که البته باید به این نکته هم توجه کرد که این روند ، آسیب های دیگری هم به همراه دارد که مهمترین آن تمرکز محوری افراطی در ابعاد  اعتبار علمی، هئیت علمی، اقامت، منابع مالی ، منابع علمی و  حرفه ای است و همچنین منجر به تضعیف سایر مراکز و ایجاد ضعف علمی و آکادمیک در طول زمان، قابل ملاحظه است. البته از سال ۱۳۹۲ وزارت علوم مانع از این گسترش بی رویه و خسارت آور شد.
مخلص کلام اینکه توجه به نخبگان علمی در مراکز دانشگاهی کماکان از اهمیت خاصی برخوردار است و در ارزیابی و پایش  مراکز آموزش عالی و مدیریت آنها  می بایست توجه جدی به اهداف و برنامه های آنها در جذب به تحصیل، ارائه خدمات و تسهیلات و همچنین نقش دانشگاه ها در فراهم نمودن شرایط در حین تحصیل و پس از تحصیل نخبگان علمی صورت پذیرد.
من معتقدم که دانشگاه و مراکز آموزش عالی کشور می بایست مسئول خدمات علمی و صدور مدارک تحصیلی در درجات مختلف و بویژه تحصیلات تکمیلی خود باشند.  اصلاح  نقش ماشین صدور مدرک دانشگاه ها زمانی صورت می پذیرد که آنها  در قبال آنچه آموزش می دهند مسئولیت داشته باشند . و حمایت از دانش آموختگان در زمره وظایف جدی آنها قرار بگیرد و به انتظاری اجتماعی مبدل شود. و  مورد ارزیابی و نظارت شدید حاکمیت باشد. در آن صورت است که مراکز آموزش عالی کشور در خصوص خدماتی که ارائه می دهند حساسیت به خرج خواهند داد و از قرار گرفتن در صف کسب جواز گسترش رشته ها و دوره ها از وزارت علوم خارج خواهند شد.

مسعود رامرودی
۲۵ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسمه تعالی

برنامه ریزی برای توسعه آموزش عالی نیازمند شناخت دقیق و متوازن از تمامی ابعاد  محیط بیرونی و درونی  دانشگاه است. محیط بیرونی موجب شناخت تهدیدها و فرصت های موجود و فرا روی سیستم  برای برنامه ریز می گردد و شناخت محیط درونی به تحلیل نقاط ضعف و قوت و البته استراتژی های مورد نیاز را به چالش می کشاند. شناخت و قدرت تحلیل محیط درونی و بیرونی دانشگاه زمینه مناسبی از تامل و تفکر در ذهن برنامه ریز و مدیر ایجاد می کند تا تصمیم های منطقی و بر اساس عقلانیت و همچنین تصمیمات آرمان گرایانه قابل امکان، اتخاذ نماید.

تداعی و ترسیم یک برنامه موفق به شناخت متوازن و دقیق وابسته است .هر چقدر شناخت دقیق تر باشد امکان تحقق برنامه افزایش می یابد و هر چقدر متوازن باشد وسعت و اثربخشی برنامه بیشتر می شود. اما این شناخت از یک نهاد اجتماعی که متاثر از ابعاد مختلف زندگی انسانی و اجتماعی است و علل و عوامل متنوعی بر آن تاثیر می گذارند و یا از آن تاثیر می پذیرند کار سهل و آسانی نیست و نیازمند یک ساختار ذهنی سازمان یافته است.

نسبت به تقدم و تاخر دو محیط و نحوه و میزان توجه برنامه ریز بحث گسترده است اما در این نوشتار در واقع به دنبال یک طبقه بندی و ساختار سازمان یافته ذهنی و مفهومی معتبر و دقیق هستیم تا در قالب آن حداکثر شناخت دقیق و متوازن از نقاط ضعف و قوت دانشگاه در ذهن برنامه ریز شکل یابد.

برنامه ریزی فعالیتی انفرادی نیست و نیازمند کار و مشورت گروهی است. معمولا در میزان توجه و اهم و مهم کردن مسائل درونی دانشگاه برای تعیین اهداف و اتخاذ تصمیمات هر فردی بر مبنای دیدگاه، تجربه و تخصص فردی نقطه سیبل و نگاه شخصی دارد بنابراین برای رسیدن به اولویت بندی شاخص ها و انتخاب راه حل ها نیازمند نظر و تجزیه و تحلیل متخصصان در یک پنل خبرگان هستیم.

 در این ساختار مفهومی خروجی دانشگاه  در دایره تحلیل مولفه ها و زیرمولفه های تعیین شده باید تجزیه و تحلیل کرد تا نقاط ضعف و قوت مشخص و بر اساس آن راهبردها  تعیین شوند و در برنامه ریزی استراتژیک دانشگاه مورد لحاظ قرار گیرند. بطور مثال در برونداد میزان دانشجویان بین المللی دانشگاه در دایره تحلیل نقاط ضعف و قوت در هریک از مولفه ها تجزیه و برای هر بخش راه حل های پیشنهادی ارائه می گردد تا در پنل خبرگان گروه برنامن ریز راهبرد مشخص تعیین و در برنامه اجرایی شوند.

کمک دیگری که این ساختار به گروه برنامه ریز می کند مقایسه دو دانشگاه در خروجی ودر ابعاد مختلف مولفه های ذکر شده است.

این ساختار بیانگر ارتباطات وابسته  محیط درونی دانشگاه است که بصورت اتم های درون مولکول باهم در ارتباط و وابستگی متقابل هستند. و هر مولفه تاثیرگذار و تاثیر پذیر از سایر مولفه هاست.

مسعود رامرودی
۰۳ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسمه تعالی

در دهه نود شمسی ، جنگ نوین دیگری توسط آمریکا و هم پیمانانش به کشور عزیزمان ایران تحمیل شد. سی سال عرض اندام جمهوری اسلامی ایران و مردم شریف کشورمان در مقابل ابر قدرت جهان و شکست دشمن از هزاران راه رفته، آمریکا و چند کشور متحدش را عصبانی و عصیانگر کرد تا " جنگ اقتصادی"  را بسیار شدیدتر به ایران تحمیل کنند. از طرفی هم برخی ضعف های مدیریتی باعث ادامه  فشار انباشت بیکاری و افزوده شدن روزانه متقاضیان کار در کشور گردید تا شعار همگانی " کار آفرینی "، اشتغالزایی و توجه به تقویت و گسترش بازار کار در سطح کلان کشور و بخصوص آموزش عالی  بعنوان نیاز ضروری کشور مطرح  و بولد شود. با همه مشهود بودن جمعیت جوان کشور در طی چند دهه قبل و طبیعتأ الزام به اقداماتی برای آنها اما مع الأسف بودند افراد مسئولی که اعتقاد داشتند جوانان دهه شصت به هر بخشی که ورود کنند باعث ایجاد مشکل برای سیستم می شوند. و این اظهار نظر کاملا گویای فقدان برنامه ریزی است. بنابراین در این دهه از یک سمت فشار و موانع خارجی دشمنان در قالب تحریم و جنگ اقتصادی ملموس بود و از سمت  دیگر ضعف و غفلت مدیریت مشهود شد. 
 سرعت توسعه شگفت انگیز تکنولوژی و فناوری و رشد روزافزون سیستم های رایانه ای و دیجیتالی که در همه شئون زندگی بشر و حتی خلق آثار هنری رخنه نموده  باز وزارت علوم را به ایجاد ساختار سازمانی (اداره کل برنامه ریزی امور فناوری) ترغیب و اقناع نمود. سیاست کلان  در این زمان اعتدال گرایی مطرح شد. رفع سیاست زدگی از محیط های دانشگاهی، احترام بیشتر به آزادی و استقلال دانشگاهی، شایسته سالاری، کیفیت گرایی وعدم گسترش مراکز و رشته های دانشگاهی ، تعدیل ورودی های تحصیلات تکمیلی و بویژه مقطع دکترا، حذف رشته های دانشگاهی فاقد کارایی،  مهارت آموزی دانشجویان و افزایش ارتباطات بین المللی از شاخص هایی بود که در سطح کلان آموزش عالی در دستور کار قرار گرفت. و البته که مورد توافق و تصدیق کارشناسان آموزش عالی نیز می باشد. اما ارزیابی سطح اجرایی این سیاست ها در دانشگاه های مختلف و میزان موفقیت و تاثیرات این سیاست ها قابل بررسی است. 


در اواخر دهه نود شمسی نیز با مطالعاتی که صورت پذیرفت و شاهد کسب درآمدهای میلیارد دلاری شرکت های تکنولوژیک و فناورانه و شرکت های ارائه دهنده خدمات نرم افزاری و سخت افزاری محصولات متنوع دیجیتالی در جهان، که چند بار کل درآمدهای صادراتی برخی کشورهای دیگر جهان است، باعث شد تا در ایران هم کمپین ایجاد و حمایت از شرکت های دانش بنیان و اسپیناف به سرعت توسعه پیدا کند. این اقدام از آنجا که تحت مطالعات و تحقیقات متخصصان بوده است براساس بررسی نتایج و اذعان متخصصان از تأثیرگذارترین اقدامات نظام آموزش عالی کشور است که معتقدم اگر درجهت صحیح حرفه ای و اخلاقی خود طی طریق کنند و به دور از اعمال تصمیمات سیاسی بمانند، آینده ای بسیار درخشان را به  پیشرفت و توسعه صنعت و تکنولوژی کشور، نوید می دهند.
این سیر بدیهی و پیکره بیرونی آموزش عالی کشور است. آنچه بعنوان منظر بیرونی، نمایان و قابل مشاهده است. ضعف در برنامه ریزی و مدیریت مقطعی و طرح های فاقد پشتوانه متخصصان آموزش عالی و همچنین عدم انجام مطالعات آینده پژوهی است .اگر در دهه هفتاد ، معاونت پژوهشی وزارت علوم توانمند بود به جای مجوز تاسیس  انواع و اقسام سازمان های پژوهشی  که اکنون فاقد کارایی و اثربخشی هستند و معضل تامین بودجه آنها گریبان وزارت علوم را گرفته است، به پژوهش های کاربردی و مورد نیاز داخل کشور سمت و سو می داد. در حالیکه همان زمان مدارس و کلاس های بیش از چهل نفری در آموزش و پرورش مشهود و ملموس بود. و مدارس چند شیفته دایر می شدند. اما پژوهشی انجام نشد که این کودکانی که چهل نفر در یک کلاس تحصیل می کنند بزودی به چهل نوع مشاوره ، چهل اتاق کار و چهل مسکن نیاز خواهند داشت و می بایست شیوه های مدیریت این نیروی انسانی در کشور با مطالعات و پژوهش ها و سناریو های لازم پیش بینی می گردید تا به " چه کنم؟ چه کنم؟ " مبتلا نمی شدیم. در دهه هشتاد اگر حقیقتأ با علم و آگاهی فرهنگی و اجتماعی عمل می کردیم. نمی بایست  بی محابا صرفأ گسترش کمی آموزش عالی در دستور کار قرار می گرفت.  باید در مقابل تقاضای شکل گرفته بر مبنای آمال کاذب و غیرواقعی در سطح جامعه، مقاومت علمی صورت می پذیرفت و آگاهی موثر از این اتلاف نیرو، زمان و هزینه به خانواده ها داده می شد و منجر به افزایش واقع گرایی و فهم اجتماعی می شد. که این ره که می رویم به ترکستان است و عایدی برای  افراد، خانواده ها و کشور نخواهد داشت. نه اینکه ۲۶۴۰ واحد و مرکز دانشگاهی در ایران، بیش از چین با ۲۵۰۰ و بیشتراز هند با ۱۷۰۰ مرکز دانشگاهی، فعالیت کنند. یا در دهه نود، هم مجوز تاسیس ۴۱ پارک علم و فناوری در ۳۱ استان کشور، با ساختارهای بروکراتیک، اداری و هزینه های جاری صادر کردیم. و باز در حالیکه تعداد اینگونه مراکز علمی و فناوری در بیشتر کشورها محدود به انگشتان یک دست هستند.

در مجموع، در چند دهه اخیر "تنش آفرینی سیاست" و ایجاد جو سیاست زدگی در محیط های علمی و دانشگاهی ملموس و باعث آسیب به آموزش عالی شده است. 
آنچه از بنای آموزش عالی قابل مشاهده و درک است نتیجه جبر زمانه و نیازهای برهه های تاریخی جامعه است که  نظام آموزش عالی را خواسته و یا ناخواسته دراین مسیر قرار داده است. اما آنچه قابل تامل و ملاحظه است تلاش ناشیانه عده ای افراد برای " تطبیق نمایی" با دست گذاشتن و استناد بر یک یا چند مؤلفه و ویژگی مشابه  با به اصطلاح الگوهای دانشگاهی غرب است. و متاسفانه مطالعاتی هم با نتایج از پیش تعیین شده با هدف اثبات و تطبیق همین موضوع صورت پذیرفته است. اما حقیقت این است که جبر زمانه و محدودیت های مطالعاتی و پژوهشی که برنامه ریزی و مدیریت را تحت شعاع خود، مختل می کند. باعث شد بدون تحقیق و تطبیق نظری و علمی، دست به عمل بزنیم و پس از آن بدنبال نظریه و توجیه علمی باشیم. آفت مدیریت دانشگاهی "تعصب تصمیم"  است که مدیر در دایره محدود اطلاعات و مشاوره، تصمیمی را اتخاذ می نماید و سپس تحقیقاتی را برای تایید و توجیه تصمیم فراهم می کند. و از آنجا که معمولا مقوله مدیریت تحت شعاع سیاست است تاسف انگیز تر اصرار و لجاجت بر اقدام نادرست است. زیرا این افراد باور دارند که اقرار به اقدام اشتباه و جبران آن از طریق اقدام درست منجر به کاهش اقتدار مدیر می گردد! که  بنظرم صحیح و مستند نیست زیرا تاکنون مدیری به تصمیمات اشتباه خود به اختیار و نه تحت فشار رسانه ها و افکار عمومی اذعان نکرده است تا ارزیابی از آثار آن داشته باشیم! اما آنچه بنظرم محرز است درک عمومی جامعه از این جسارت و شهامت منتج به برداشت تخصص و کار بلدی و حتی محبوبیت مدیر خواهد شد.
زمانی کشورهای صنعتی و پیشرفته با خدمات و کالاهایی که تولید می کردند منابع اقتصادی و مالی کشورهای جهان سوم و در حال توسعه را می بلعیدند و اکنون با فناوری و تکنولوژی سیل ثروت های ملی کشورها را بسمت خود سوق می دهند و البته که بزودی هم با "هوش مصنوعی" و مطالعات فوق محرمانه ای  که هم اکنون ودر همین لحظات که ما درگیر مجادلات بیهوده سیاسی هستیم، برای به استعمار گرفتن و حفظ برتری جویی بر کشورهای که سرگرم بخود زخم زدن هستند، استفاده خواهند کرد. پس برای مام وطن و برای سربلندی و حفظ غرور و آبروی ایران، میراث با ارزش و گرانبها یکه نیاکان ما در طول هزاران سال بدست ما رسانده اند باید با احترام و سعه صدر نسبت به نظرات متفاوت و با درک مبانی نظری علمی و بکارگیری تخصص و تجربه عملی به وفاق جمعی برسیم.


یکی از موضوعات مهم در دهه نخست سده پیش رو «۱۴۰۰» که برای نخستین بار مقام معظم رهبری (مدظله العالی) نسبت به آن، در کشور روشنگری نمودند، مسئله " نفوذ" است. دشمن پس از شکست در طرح نفوذ اجتماعی و فرهنگی در بین مردم از طریق تهاجم فرهنگی، اینبار سبک دیگری از جنگ و تهاجم را در پیش گرفت. اینبار به دنبال تاثیرگذاری بر قشری از جامعه افتادند که نتایج نگرش، دیدگاه فکری، نوع برنامه ریزی و رویکرد تجزیه و تحلیل مسائل و مبنای تصمیمات و اقدامات آنها، تاثیرات وسیعی در سطح کشور دارد، یعنی نفوذ غیر مستقیم بر مدیران و مسئولان که بنده از  تعبیر " جنگ تصمیم ها " استفاده می نمایم. بعبارت دیگر در نوع ارزیابی و محاسبات تحلیلی تصمیم گیران کشور رخنه می کند، تا  تصمیمی بگیرند و اقدامی بکنند که در تفکر و اعتقاد آنها در جهت منافع ملی و تضاد با خواست دشمن است اما در عمل نتایج تصمیم و اقدام آنها به نفع دشمن است. در امریکا اندیشکده ها و موسسات تحقیقاتی که مختص به انجام مطالعات و تحقیقات چند بعدی از خاورمیانه و ایران هستند، با کمک همه جانبه سرویس های اطلاعاتی این کشور اقدام به تهیه و تنظیم سناریوهای مختلف دراین  خصوص می نمایند و بسیار ساده لوحانه خواهد بود کسی که گمان کند دشمنان ما دست به روی دست گذاشته اند، دسترسی اطلاعاتی ندارند و اقدام های این چنین بر علیه کشور ما انجام نمی دهند. آنها از همه ظرفیت های خود با بی شرمی و حتی عدم پایبندی به اخلاق  و شرافت انسانی استفاده می کنند تا کشوری که چند دهه است در مقابل امریکا سرخم نکرده است را به زانو درآورند و آبرویی برای خود بخرند. بنابراین در دهه پیش رو که آغاز سده جدید شمسی هم می باشد با موج جدیدی از حملات دشمن مواجه خواهیم بود. و شواهد امر حاکی از تلاش بیشتر دشمن از طریق جنگ تصمیم ها است. و در مقابل کشور، نیازمند به درایت و عدم اشتباه در مدیریت و تلاش مضاعف  برای هدایت و بهره وری سرمایه انسانی می باشد.


آیا با تتمّه تجربیات گذشته، اکنون بخش پژوهشی دانشگاه  به درک کارکرد حقیقی خود که همانا نیازسنجی و هدایت پروژه های تحقیقاتی در دانشگاه است، رسیده است ؟ در سطح کلان و خرد آیا تحقیقات تخصصی و مفصلی از تهدید ها و فرصت ها، نقاط ضعف و مثبت در ابعاد علمی، اقتصادی ، اجتماعی و انسانی، فرهنگی و هنری، سیاسی و حتی اکولوژیکی در نظام آموزش عالی و یا حتی در سطح نیاز ملی در بخش های مختلف، مطالعات و پژوهش های چند بعدی و آینده محور را در دستور کار دارد؟ چه اهداف و سیاست ها و برنامه هایی در پژوهش و برنامه ریزی  آموزش عالی مورد هدف قرار گرفته است تا در مسیر فراروی کشور دچار شوک و غافلگیری های سابق واقع نشویم؟ آیا اصلا آموزش عالی چنین احساس تعهد و وظیفه ای را برای خود قائل است ؟ یا همچنان سیاست های مقطعی و وابسته به نگرش سیاسی دولتها مورد تمایل سیستم است؟

 

مسعود رامرودی
۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۰:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسمه تعالی

بعد از انقلاب، هر روز نیاز به بازسازی ساختار و دمیدن نفس پاک و مطهر آرمان های انقلاب بر کالبد نظام آموزش عالی کشور احساس می شد. خون "انقلاب فرهنگی" در شریان های آموزش عالی  جان تازه ای به دانشگاه های کشور داد. منتهی از همان روزهای نخست انقلاب ، انبوه دشمنان کشور، افرادی نفوذی را در لباس خودی با جریان انقلاب، همراه کردند تا هر کدام در موقعیت ها و زمان های مقتضی، ماموریت خود را انجام دهند. در جریان انقلاب فرهنگی نیز، افرادی بودند که قصد داشتند، اصلاح اصول و مبانی  نظری  و کاربردی سطح کلان ساختار آموزش عالی کشور را، به تسویه حساب های شخصی و سیاسی با برخی اساتید و افراد در دانشگاه  مبدل و یا به طرح های جنجالی و غیر منطقی مانند جداسازی دانشجویان دختر و پسر در کلاسهای دانشگاه، تقلیل دهند.
هدف این افراد و جریان ها، "فلج علمی کشور" با به حاشیه راندن اساتید و دل زدگی در قشر علمی و دانشگاهی بود. که بلافاصله با تذکر امام (ره) و مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) مواجهه شد. و دیری نپایید که کشور در مسیر آرمان های انقلاب و امام (ره) تثبیت شد. و برخی از همان اساتید به پاس خدمات علمی و دانشگاهی که به کشور نمودند، جزو چهره های ماندگار در نظام جمهوری اسلامی معرفی شدند.
البته از آنجا که بخش کلانی از سیاستگذاریها و طرحهای اجرایی در آموزش عالی کشور تحت دو عامل تاثیرگذار، یکی مسائل سیاسی که تغییر دولت ها باعث اعمال شیوه و فرایندی کاملا متضاد و مغایر با برنامه ها و طرح های دولت پیشین می باشد و دومین عامل مسائل اجتماعی که عمومأ  بصورت جبری و نیاز جامعه به سیستم  تحمیل می شود و می تواند شامل موضوعات اقتصادی و فرهنگی هم باشد مانند بیکاری و تحریم و حتی تهاجم فرهنگی که نیاز به واکنش سریع و نیاز به  تحقیق و پژوهش دارد منجر به کمپین ها و جنبش های مقطعی شده است که اکنون بعد از چهل سال از انقلاب می توان به تحلیل آنها مبادرت نمود و با تجربه بیشتری به سوی آینده گام برداشت. از اینرو در ارزیابی سیر گذشته آموزش عالی در کشورمان و طبقه بندی جنبش های ایجاد شده نمی توان نقش تغییر دولتها را نادیده گرفت زیرا وزارت علوم تحت حاکمیت قوه مجریه کشور است و دولت است که امر و نهی میکند. چه چیز، چه زمان و چگونه عمل شود یا نشود! اما با همه چربیدن نقش دولتها در طبقه بندی بررسی سیر تاریخی آموزش عالی منتهی تلاش براین بود تا سایر شرایط ذکر شده و همچنین تقارن تقویمی هم لحاظ گردد.   


در آغاز دهه شصت شمسی با آغاز "جنگ نظامی" تحمیلی و حمایت تسلیحاتی و اطلاعاتی غرب از عراق و همچنین تحریم های آمریکا علیه کشورمان و محدودیت های مالی که دست کشور را در توسعه صنایع و کسب تکنولوژی و فناوری های مورد نیاز کشور بسته بود. و البته هم تحقق آرمان ها و شعائر انقلاب، نگاه دولت بسمت توجه و تکیه بر توان داخلی و حمایت از دانشگاه معطوف شد. و در نتیجه دفتر ارتباط  دانشگاه و صنعت در وزارت فرهنگ و آموزش عالی وقت دایر شد.(۱۳۶۱) و در اواسط همین دهه (۱۳۶۵) شورای هماهنگی دفاتر ارتباط با صنعت، ایجاد شد. اما نه صنعت شناخت و باور از ظرفیت دانشگاه های کشور داشت و نه دانشگاه توانست، ظرفیت تجربیات صنعت را در دانشگاه آنالیز کند و بشناسد. تا مسلط بر مشکلات و خواسته های صنعت، گره از کار آنها بگشاید. و به اصطلاح دلی از صنعت ببرد. در این دهه مشارکت بین آنها به تحقیقاتی معدود و محدود به شکل کارورزی و کارآموزی برای بخش هایی از صنایع بزرگ دولتی بود.
 اگر بخواهم بصورت جزیی تر اظهار نظر کنم. معتقدم، این ارتباط بی پیوند ، تحت علل درونی و بیرونی، مواردی از جمله ساختار اداری و سازمانی بسته و سلسله مراتب دانشگاه که امکان همکاری فعال تصمیم گیران صنایع را در سطوح کاربردی و تحقیقاتی دانشگاه نمی داد و عامل موثر دیگر عدم تعیین پاداش برای پژوهشگران در بخش صنعت، همچنین عوامل بیرونی مانند فقدان سیاست و قوانین مربوط به حمایت از ایده پردازی و مالکیت فکری که این موضوع باعث عدم رغبت و تمایل محققان در فعالیت می شد. و مهمتر نوع صنایع و برنامه ریزی های مدیران آنها بود که طبیعتاً صنایع مونتاژ و یا مهندسی معکوس شده خود را بی نیاز از تحقیقات توسعه ای دانشگاه های داخلی تصور میکردند. و از آن طرف دانشگاه هم بخاطر اختصاص ردیف بودجه دولتی و تامین نیازهای مالی خود از طریق منابع عمومی دولت، نیازی به مشارکت با صنعت احساس نمی کرد. لذا در هر دو بخش تمایل و اهتمام و نیروی پیگیر برای گره و پیوند بین آنها وجود نداشت. و به سرانجام شایسته و بایسته نرسید. 
اکنون در  مقام اصلاح، برای بیشتر موارد مذکور راه حل های کارشناسی شده ای تبیین شده است لکن بنظرم، مشارکت دانشگاه از حیث نظارت با تعیین استاندارد و بهسازی استاندارد محصولات به واسطه سطح علمی و تحقیقاتی دانشگاه، می تواند صنایع را مجاب و ناچار به رجوع به دانشگاه برای ارتقای کیفی و کسب استاندارد های مترقی تر، ترغیب نماید. زیرا مادامی که دانشگاه هم پای با صنعت در تجزیه و بررسی قطعات و محصولات صنعتی، گام به گام حرکت ننماید و با تحقیقات توسعه ای و ارتقای کیفی محصولات،  یک گام فراتر از صنعت برندارد نمی توان انتظار پیشرفت و ترقی صنعت را داشته باشیم. و از همین رو معتقدم سازمان استاندارد کشور می بایست در اختیار دانشگاه باشد. و برای گام نخست، بصورت آزمایشی هم که شده" استاندارد صنعتی کشور" را به دانشگاه برتر صنعتی کشور بسپاریم.


اما در ابتدای دهه هفتاد شمسی با  تاثیرات پایان جنگ هشت ساله تحمیلی، کشور نیاز فوری به بازسازی، سازندگی و پیشرفت در ابعاد و سطوح مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی داشت.  کشور نیازمند منابع مالی هنگفت برای بازسازی صدها شهر در مناطق وسیع جنگ زده، ماشین آلات برای راه سازی و کارخانجات ، تجهیزات خاص و تکنولوژی های نوین و به نحو اخص نیروی انسانی توانمند بود. در سطح دولت و همچنین جامعه احساس نیاز از یک طرف برای انجام  مطالعات و پژوهش های طرح های توسعه ملی و از طرف دیگر انجام تحقیقات علمی دانشگاهی برای کسب جایگاهی در سطح بین المللی، انتظاری بود که صرفأ از عهده سیستم آموزش عالی و دانشگاهی کشور برمی آمد. تا جلوه ای کارآمد از سیستم دانشگاهی با کسب " دیسیپلین علمی " در منطقه و بین المللی کسب نماییم و یا حداقل چنین نمایه ای را ارائه دهیم.
بسیاری کشورهای دور و نزدیک دوست و علاقه مند به انقلاب اسلامی در سطح جهان، که ما الگوی مبارزات آنها بر علیه استبداد و امپریالیسم بودیم. پس از عملکرد سیاسی و تشکیل حکومت اسلامی در ایران ، اکنون به عملکرد علمی، اقتصادی و دانشگاهی ما چشم دوخته بودند تا ببینند و بیاموزند و الگو برداری کنند. اما آیا از همه ظرفیت و امکانات استفاده کردیم تا مدلی دانشگاهی را عرضه کنیم؟ در عمل چه کردیم؟
 در نتیجه این تمایل، " معاونت پژوهشی " بلحاظ ساختار سازمانی در وزارت علوم تاسیس شد. این ساختار، سازماندهی  بروکراتیک خود را می طلبید. که متمرکز به دستیابی پژوهش از طریق شیوه نامه ، بخشنامه و دستورالعمل های تدوین شده و به دانشگاه ها ابلاغ شده بود. که خواسته یا ناخواسته محدودیت ایجاد کرده و بازده آن  اکثرأ پژوهش ها و مطالعات تحقیقاتی بود که محصول نهایی آن، تولید مقالات جهت نشر در ژورنال های خارجی شد. و متأسفانه این به اصطلاح " تولید علم" ها، کاربردی محسوس برای کشور نداشت و چه بسا در بسیاری موارد زمینه تولید پروداکت هایی برای سایر کشورها شد. این بد نیست اما اولویت جامعه دانشگاهی ما چیزهای دیگری می بایست سیاستگذاری می شد. و معاونت پژوهشی باید نیازسنجی  و جهت دهی به مطالعات و تحقیقات در دانشگاه ها را در دستور کار خود قرار می داد. در حالیکه عملا حامی و راغب محققان و نویسندگان مقالاتی شد که  صرفأ به پذیرش و انتشار در نشریات بین المللی اقدام می نمودند. فارغ از اینکه این پژوهش ها و به اصطلاح تولید علم منجر به کارایی و یا منفعتی برای کشور می گردد یا خیر؟! و صرفا برای تاثیرگذاری در رنکینگ  موسسات رتبه بندی بین المللی موثر بود.  از طرفی متاسفانه همین سیاست " ویترین سازی علمی "، مشوق دانشگاه ها در فعالیت مضاعف در این باره شد.


 در دهه هشتاد از طرفی دشمن فشارهای اجتماعی و تهاجم فرهنگی را با قصد نفوذ اجتماعی، گسترش داده بود. و اینبار با نوع جدیدی از جنگ و تجاوز مواجه شدیم. کودکان انقلاب و دوران جنگ تحمیلی یعنی متولدین دهه شصت به دوران نوجوانی و جوانی رسیدند. و شاهد موجی از جمعیت جوان بیکار، نیازمند شغل ، ازدواج و مسکن بودیم که با دنیایی از آرزوها و آرمان ها، تقاضای تحصیلات دانشگاهی داشتند. بدون برنامه ریزی ، بدیهی است سردرگم در تصمیم گیری  خواهیم شد . بنابراین برای تاخیر در تقاضای کار و مسکن، بدون ضابطه های مشخص و استاندارد و حتی امکانات لازم، هزاران مرکز و صدها رشته دانشگاهی را اجازه فعالیت دادیم. و به جای توسعه آموزش عالی صرفأ  "گسترش نا موزون"  در دستور کار قرار گرفت.
از سمتی دیگر نگرانی والدین و خبرگان جامعه از ابعاد تاثیرات "جنگ فرهنگی" که معتقد بودند اگر اقدامی صورت نپذیرد، قشر جوان از آرمانها و باورهای فرهنگی و اجتماعی فاصله خواهد گرفت، باعث شکل گیری این احساس نیاز در کشور شد که جوانان می بایست وارث فرهنگ ایرانی و اسلامی و هنجارهای اجتماعی باشند. و لذا مباحث  " تهاجم فرهنگی " در اوایل و " توسعه کار آفرینی " در اواخر دهه هشتاد از داغ ترین مباحث وقت بود. در نتیجه  " معاونت فرهنگی و اجتماعی " در وزارت علوم رسمیت یافته و ساختارمند شد. به لطف ایده " دانشگاه فرهنگی " در سطح جهان ، موضوع کارکرد فرهنگی و اجتماعی دانشگاه مورد تاکید و متعاقب آنهم دستورالعمل های اداری و بروکراتیک ضمیمه و به دانشگاه ها ابلاغ گردید. اما دانشگاه نتوانست به آن  نتیجه مورد نظر دست بیابد. زیرا باز هم گمان براین بود که دستورالعمل کفایت می کند. و همچنان به صورت سیستماتیک سنتی از بالا به پایین نگاه می شد. و دانشگاه بعنوان "نهاد خردمند جامعه" مشارکتی در سیاستگذاریها، برنامه ریزی ها نداشت. و طبیعتأ بار این مسئولیت که مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن بود بر دوش نیروهای انقلابی مضاعف شد. و برای نخستین بار مقام معظم رهبری ( مدظله العالی) به روشنگری جامعه مبادرت و به موضوع تهاجم فرهنگی اشاره و تبیین نمودند. و باز هم  نهاد های انقلابی در مقابل این جنگ سینه سپر کردند.
دیدگاه و سیاست کمی گرا در دهه هشتاد، با شعارهای به ظاهر زیبای عدالت آموزشی که عملا تبدیل به بی اعتباری آموزش عالی شد. به صورت عمد یا سهو، تلاش برای ضمیمه کردن آموزش عالی به پیوست آموزش های عمومی و همگانی بود. که بعنوان یک مقطع تحصیلی الزامی، با اعطای مدرک لیسانس و یا فوق لیسانس برای هر جوانی ضروری است. و جای تأمل و تعجب است که آیا همه ی افراد، ضرورتأ و یا اجبارأ باید دارای تحصیلات دانشگاهی باشند؟ در حالیکه بخش اعظمی از متقاضیان آموزش عالی برای بدست آوردن شغل از طریق کسب مدرک دانشگاهی به تحصیل در دانشگاه تمایل دارند. و خانواده نیز بار مالی شهریه های هنگفت دانشگاه ها را متقبل می شود به امید اینکه فرزندش بتواند پس از پایان تحصیلات، کسب شغل و درآمدی داشته باشد. اما عده ای، بر خلاف ادعاهای شان دغدغه مردم را نداشتند بلکه  تحت تاثیر اختلافات سیاسی با یک مجموعه دانشگاهی غیردولتی، اقدام به اتخاذ تصمیمات تقابلی و احساسی با طرح " دانشگاه موازی" یعنی پر وبال دادن کاذب به یک مرکز دانشگاهی دیگر نمودند. جالب اینجاست که در تقابل هم اقدام به  توسعه و گسترش مراکز دانشگاه ملی و رشته های دانشگاهی روزانه و فاقد شهریه نکردند. بلکه مراکزی با أخذ شهریه و سطح کیفیت جایگزین شد. به نحوی که حتی مجوز برخی رشته های مهندسی و سایر رشته هایی که کاملا آموزش آنها نیازمند مهارت ورزی کارگاهی و آزمایشگاهی و تحصیل تمام وقت است در دانشگاهی که ماهیتأ بر اساس آموزش از راه دور و عدم الزام به برگزاری حضوری کلاس تاسیس شده اند، صادر می گردید و به تدریج و در بلند مدت باعث بی اعتباری مدارک تحصیلی دانشگاهی شد. در این دوره حتی در شهرهای کوچک هم واحد های دانشگاهی دیده می شد که حتی ساختمان و امکانات برخی از آنها به اندازه مدارس ابتدایی برخی مناطق پایتخت هم نبودند.

در این زمان میزان زاویه  انحراف مسیر آموزش عالی بیشتر شد. قدرت لابی رؤسای دانشگاه های مراکز استان ها و نمایندگان مجلس و استانداران و فرمانداران  صرفأ محدود به انتقال باشگاه های فوتبال از این استان به استان دیگر نبود، چه‌ بسا مجوزهای دوره های تحصیلات تکمیلی کارشناسی ارشد و دکترا هم در رشته های مختلف  بسته به قدرت ارتباطی و لابی سیاستمداران  محلی صادر می گردید. و نتیجه آن همانطور که در یادداشت دیگری عرض کردم، سالها بعد مشخص و آشکار شد صدور میلیونها مدرک دانشگاهی فاقد اعتبار و میلیونها بیکار، فارغ التحصیلان  و خانواده هایکه احساس سرخوردگی داشتند از وقت و بار مالی که متحمل شدند و افسوس می خورند که چرا این مبلغ را برای شغلی و کسب مهارتی سرمایه گذاری نکردند. و یک ورق کاغذی  پنهان در پستوهای کشوی کمد و یا گنجه، که حتی حاضر نیستند جلوی چشمانشان باشد و از دیدن آن عذاب و آه می کشند چه برسد به أخذ آن افتخار کنند! 

 

مسعود رامرودی
۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۹:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسمه تعالی

ایران با  تمدن و فرهنگ ناب علمی و دانش پروری خود قرن ها به علم و فرهنگ جهان خدمت کرد. شالوده علم غرب، آشنایی آنها با آثار دانشمندان ایرانی بوده است. اما  آغازگر دوران افول ایران به لحاظ علمی، نابودی بسیاری از مراکز علمی و کتابخانه های بزرگ و برجسته کشور در حملات اعراب ، مغول، تیمور و جنگ های داخلی بر سر پادشاهی و کشورگشایی و لشکرکشی ها بود که  باعث اضمحلال توان و تفکر کشور در طی قرن ها گردید. چند قرن بعد هم جنگ ایران با روس، عثمانی و انگلستان امتداد بخش غفلت از تمرکز بر توسعه علم بود. حقیقتأ دل و دماغی برای ایرانیان و دانشمندان کشور در آن دوران مصائب مستمر و مداوم باقی نمانده بود.

 

اما با همه ی سختی های آن دوران، بازهم منصفانه نیست، این دوره، عده ای از افراد تحصیل کرده در اروپا و امریکا، که زرق و برق  وخود شیفتگی غرب آنها را مجذوب خود کرده است. و عامدأ اعتماد به نفس را در وجود شان سرکوب کرده بخش آموزش و تفتیش عقاید سخت با هدف جامعه پذیری مذهبی کلیسا را در تاریک ترین دوران تاریخ اروپا فراموش می کنند. و غرب را دارای هزار سال سابقه در آموزش عالی می ببینند، آنگاه مراکز علمی و دانشگاهی از دوران باستان و یا مراکز علمی مشهور و بزرگ قبل و بعد از اسلام در ایران را مانند؛ جندی شاپور، جی سارویه اصفهان و یا رصدخانه ها و بیت الحکمه و سایر مراکز اسلامی و علمی  را بخش آموزش عالی ایران نمی بینند یا نمی خواهند ببینند. 

 

آنچه حائز اهمیت است باور به اصالت علمی و خدمات بزرگ ایرانیان در طول تاریخ است. که زمینه غرور ملی و انگیزه تلاش مضاعف در مسیر پر پیچ و خم  رسیدن به قله های علمی و باز پس گیری جایگاه ایران در سطح جهانی است. سرکوب خود باوری در جوانان ایرانی، طرح کثیف دشمن برای مخدوش و باز پس راندن اشتیاق و تلاش علمی جوانان مومن کشور است که در یک قرن گذشته و بخصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تلاشهای مسئولان در جهت هموار نمودن مسیر علمی کشور در نظام مقدس جمهوری اسلامی و عنایات مقام معظم رهبری در راستای کسب علم و حمایت از جوانان، شاهد سرعت شگفت انگیز کسب دستاوردهای علمی در سطح ملی و بین المللی بوده ایم. تلاش های داخلی و خارجی بسیاری با نیات مغرضانه و بعضأ جاهلانه با هدف ناچیز انگاشتن دستاورد ها بدنبال زمینه سازی برای در تحت سلطه و کنترل علمی قرار داشتن کشور توسط بیگانگان است. 

​​مطرح کردن مباحث خلق و خوی ایرانی و تعمیم نتایجی که اساسأ خلقیات ایرانیان را مانع توسعه ایران می داند. که عقب ماندگی علمی کشور، ریشه در خلق و خوی مردم این سرزمین دارد، پس نهایتأ باید بپذیریم عوامل ژنتیکی دخیل هستند. به نتیجه ای ختم میگردد که در اتاق های فکر و جنگ روانی دشمنان این مردم و سرزمین طراحی شده است. و در راستای همان دشمنی ها حرکت می کند.

 

اما در دوره قاجار، سطح مراودات ایرانیان با اروپا گسترش یافت. و البته که این سفرها و ارتباطات آغازگر تبادلات علمی و فکری هم بود. به نحوی  که در سال 1811(م) نخستین دانشجویان از کشور به اروپا اعزام شدند. اما از سال ۱۲۳۰(ه.ش)  با همت امیرکبیر مدرسه دارالفنون ایجاد شد. از نامش پیداست که مکانی برای آموزش فنون و حرفه های مورد نیاز و نوین کشور بوده است و رشته های پیاده نظام، سواره نظام،  توپخانه، پزشکی، جراحی، داروسازی، سنگ شناسی آموزش داده می شد. چند سال بعد از آن، برای نخستین بار وزارت علوم در ایران در زمان ناصرالدین شاه قاجار در سال۱۲۳۴(ه.ش) تاسیس شد. بعدها مدارس دیگری چون مدرسه نظام، مدرسه علوم سیاسی، مدرسه فلاحت، مدرسه صنایع و هنر، مدرسه معماری نیز مشغول به فعالیت شدند. تا اینکه در دوره رضاشاه مطالعات مقدماتی با شناخت تاسیسات علمی نوین غرب صورت پذیرفت و نهایتا بر اساس طرح و تلاش های دکترصدیق، دکتر حکمت و دکتر حسابی طرح تاسیس دانشگاه در سال ۱۳۱۳(ه.ش) در مجلس شورای ملی تصویب شد . و دانشگاه تهران بر اساس الگوی آموزش عالی فرانسه و با ادغام مدارسی که ذکر شد، مشغول به فعالیت شد.

 

پهلوی دوم تصمیم گرفت توسعه آموزش عالی در ایران با همکاری ایالات متحده امریکا باشد. این تصمیم تحت تاثیرمسایل سیاسی و اهداف بلند مدت استراتژیک کشور اتخاذ شده بود. از یک طرف پس از جنگ جهانی دوم سیطره قدرت اقتصادی و تکنولوژی و نفوذ زندگی و فرهنگ امریکا در جهان و از طرفی دیگر سیطره سیاسی و نظامی امریکا در ایران بعنوان شریک و متحد، مشوق حرکت در این مسیر بود. بنابراین دانشگاه شیراز با همکاری دانشگاه پنسیلوانیا، دانشگاه شریف و صنعتی اصفهان هم بر اساس الگوی دانشگاه ام آی تی ، دانشگاه فردوسی مشهد با نظر دانشگاه جرج تاون تاسیس شدند. کارکرد مورد انتظار محمدرضا پهلوی از دانشگاه، تربیت و آموزش نیروی انسانی مورد نیاز کشور در بخش های مختلف بود. و در حقیقت با نگاهی به اساسنامه دانشگاه ها قابل ملاحظه است که آموزش حرفه ای افراد در صنعت رویکرد کلی به آموزش عالی بوده است.

ویژگی بارز حکومت های مستبد و دیکتاتوری در تمامیت خواهی ، مانع از حیات و فرایند معمول دانشگاه می گردد. زیرا آزادی و استقلال، تحلیل و انتقاد، هیجان وبعضأ بیان تند ناشی از ویژگی جوانی و پویایی، در تعارض با منافع استبدادی و محافظه کارانه است. و لذا حاکمیت با وضع قوانین محدود کننده و فرایندهای اداری و بروکراتیک که آفت فعالیت های علمی در آموزش عالی است. و همچنین ایجاد نظام انتصاب به جای انتخاب در مدیریت دانشگاهی ، تلاش کرد تا افسار دانشگاه  را در دست بگیرد. در مجموع فضای حاکم بر آموزش عالی و دانشگاهی کشور، که می بایست بیش از هر چیز علمی باشد، سیاست زده بود. دیکتاتوری شاهنشاهی و دخالت بیگانگان در امور کشور، توجه دانشجویان را برای کسب استقلال، آزادی و عدالت معطوف می نمود که از مسیر مبارزه با حکومت طاغوت و امپریالیسم می گذشت.  

 

در دهه چهل شمسی، تعارض بین دانشگاه و حاکمیت و طبیعتأ نارضایتی مردم از خفقان و فقر و برخوردهای سخت رژیم با روحانیت، مانند تبعید امام (ره) و زندانی کردن فعالان و سرکوب جنبش های دانشجویی مذهبی، در فضای دانشگاهی و به خصوص تهران، فرصتی را برای جولان جنبش ها  تشکیلات سیاسی و عقیدتی افراطی مانند؛ مارکسیست ها، کمونیست ها و توده ای ها مهیا کرد که به سرعت از کنترل دانشگاه هم خارج شد. گاهگاهی وهم این گروه ها باعث زد و خورد هایی در محیط دانشگاه می شد. که هیچکدام پایگاه اجتماعی در بطن جامعه  و در بین مردم نداشتند و دیدگاه اکثریت جامعه را رهبری نمی کردند.

 

اما در دهه پنجاه شمسی تعداد دانشجویان به نسبت دو دهه قبل از آن، بیشتر شد. یکی از دلایل آن، افزایش میزان صادرات و قیمت خام فروشی نفت و سرازیر شدن درآمدهای نفتی به کشور و انجام پروژه های ساختمانی در آموزش عالی بود. همچنین آمار اعزام دانشجویان ایرانی به دانشگاه های خارجی نیز افزایش قابل ملاحظه ای پیدا کرد. از طرفی، مردم و دانشجویان و بالاخص نخبگان جامعه  به این نتیجه و باور رسیدند، که همت و وحدت و مشارکت جمعی با اعتقاد راسخ دینی در سایه اطاعت از اوامر ولی فقیه، رمز رهایی و آزادی کشور از یوغ سلطه دیکتاتوری و وابستگی از بیگانگان، برای برپایی حاکمیت اسلامی و مردم سالاری دینی است. از اینرو نقش دانشگاه در کنار مردم برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران مشهود است.

مسعود رامرودی
۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسمه تعالی


 در بررسی سیر تاریخی آموزش عالی و دانشگاهی و بویژه در کشور عزیزمان ایران، بسیار جای تمایز خواهد بود که دانشگاه را از زاویه یک " سازمان " آموزشی و مقرراتی لحاظ  کنیم یا " نهاد " علمی و فرهنگی، که به علم و فرهنگ جامعه بشری خدمت کرده است. با این لحاظ، دانشگاه با زاویه نگاه سازمانی آموزشی و دارای قوانین حقوقی و مکتوب و با اعطای درجه علمی یا همان دانشنامه به فارغ التحصیلان، نزدیک به مفهوم امروزی، از قرن سیزده ام میلادی در اروپا شکل گرفت. که مقدمه دوران رنسانس و تحولات چند قرن بعد غرب گردید. در همان روزگاران کشور ما دانشمندان بزرگی مانند: ابن سینا، فارابی، بیرونی، غزالی، بوزجانی، خواجه نصیر الدین طوسی، نجم الدین کبری، قطب الدین شیرازی و در حوزه شعر و ادبیات، سعدی، حافظ، ابوسعید ابوالخیر، خواجه انصاری، جامی، عراقی و... را در فاصله چند قرن داشته است. بدین لحاظ هم، تربیت و آموزش این دانشمندان مسلما در بستری بوده است که اگر نام و تعبیر امروزی دانشگاه را نداشته اند اما حقیقتأ اصالت آموزش عالی امروزی را داشته اند.


اما در اواخر قرون وسطی علیرغم فشارهای کلیسا در امور مذهبی و تفتیش عقاید، آثار دانشمندانی چون کوپرنیک در نجوم، وسالیوس و ویلیام هاروی در پزشکی، گالیله و یوهان کپلر و هانس لیبرشی در ستاره شناسی و نیوتن در فیزیک، آغاز گر" انقلاب علمی " در جهان بود که دانشمندان را در مقابل با عقاید سنتی و خرافاتی کلیسا قرار داد. در ادامه و قرن هفده ام میلادی، دوران دانش نوین  در غرب شکل گرفت. با این حال در این قرن اروپا درگیر مسائل جنگ سی ساله ، جنگ داخلی انگلستان، جنگ های عثمانی و سایر بحران ها بود و آن چنان آموزش عالی رشد نکرد. اما در قرن هجده ام به صورت خارق العاده ای بشر توانست سطح علم و دانش را گسترش دهد. و علم را با عمل تلفیق کند. در این قرن" انقلاب صنعتی " از انگلستان آغاز شد. از یک طرف ماشین بخار اختراع شد و از طرفی دیگر پیانو، جهان دچار تغییر و آماده تحول شد. انگلستان یک چهارم کره زمین را در سیطره استثمار خود گرفت و امپراتوری های صفویه ، عثمانی ، چین و هند بسوی افول و نابودی گام بر داشته بودند. از طرفی هم بشر گام های اولیه علوم پیشرفته را برمی داشت. اختراع ماشین چاپ سنگی، کشتی بخار، عینک دو کانونی، ابزارهای ناوبری دریایی و همچنین کشف اکسیژن، فتو سنتز و قوانین بقای جرم در شیمی، روزها و سالهای بهتری از پیشرفت علوم را نوید می داد.


قرن نوزده ام میلادی، پایان امپراتوری های عثمانی، اسپانیا، پرتغال و مغول بود و مطالعات علمی در حوزه برق، نفت و فولاد شکل قدرت در جهان را تحت تاثیر قرار می داد. آلمان ، ژاپن و آمریکا امپراتوری های نوین جهان می شدند. مترو (راه آهن زیر زمینی) و لامپ های پرنور خیابان های لندن گویای رشد و توسعه صنعتی در اروپا و در ادامه با پایان جنگ داخلی در آمریکا بود. کشورهای مستقل بسیاری در اروپا و کشور کانادا در قاره آمریکا شکل گرفتند. و در مجموع، جهان در جنگ و استعمار ناشی از زیاده خواهی و قدرت طلبی غرب، دوران سختی را سپری می کرد. از طرفی هم مشهود بود که  کشورهای چین و روسیه به لحاظ پیشرفت های علمی و تکنولوژیک قادر نیستند هم پای اروپا و امریکا گام بردارند. با اینحال  در حوزه علم ، در این قرن، حرفه "علم شناسی"  و "  دانشمند " معنا گرفت. در این عصر مطالعات منحصر به فردی در رشته های مختلف و توسط نوابغ بزرگ صورت پذیرفت. از داروین، نیچه، شوپنهاور، کارل مارکس، هگل، آگوست کنت در فلسفه تا جاکوب بالمر، آووگادور، بکرل، ماری کوری، گاوس، هانریش هرتز، ویلیام تامسون، لرد کلوین در فیزیک و ریاضی همچنین مندلیف، ون لیبرگ، پیرکوری در شیمی و چارلز دیکنز، مارک توین، جین آستن در ادبیات؛ بتهوون، ایلیچ، چایکوفسکی شوپن، واگنر در موسیقی و ادیسون، گراهام بل، نیکولا تسلا بعنوان مخترع و لویی پاستور، ارنست هکل، روبرت کخ، جان اسنو در پزشکی و البته که صدها دانشمند بنام دیگر که زمینه ساز پیشرفت های چشمگیر قرن بیستم بودند.


در قرن بیستم، بشر توانست امکان دسترسی  به فضا را هم داشته باشد. به آنجا سفر کند و ماهواره بفرستد. تلاش و اشتیاق انسان برای کسب علم و مطالعات تحقیقاتی به سمتی خطرناک سوق داده شد. هرچه انسان بیشتر می دانست بیشتر حرص قدرت و طمع ثروت او را می بلعید. مخرب ترین و پیشرفته ترین سلاح ها را بشر در این  زمان ساخت. بمب های بیولوژیکی، شیمیایی و هسته ای و جنگنده های بمب افکن، میلیونها کشته در جنگ های جهانی برجا گذاشت. پس از جنگ جهانی دوم، جهان بیش از هر زمانی در طول تاریخ تشنه و محتاج صلح و آرامش بود. ایدئولوژی های سیاسی افراطی که بدنبال کسب قدرت از طریق تحریک احساسات، سوءاستفاده از جهل و نا آگاهی اقشار جامعه، و حتی توسل به فشار، زور و خشونت بودند، شصت میلیون کشته برجای گذاشتند. و هزاران شهر و آبادی را ویران کردند. احساس صلح و دوستی، وحدت و برابری، آرامش و پیشرفت در قاره سبز اروپا منجر به یک توافق متحد و یکپارچه و شکل گیری اتحادیه اروپا شد. و پیمان نظامی ناتو برای دفاع  از کشورهای اتحادیه اروپا با رویکرد « یکنفر برای همه  و همه برای یک نفر» شکل گرفت و آنقدر جذاب بود که بازمانده امپراتوری بزرگ عثمانی، کشور ترکیه امروزی دهها سال است، برای پیوستن به این اتحادیه سرو دست می شکند. و اتحادیه اروپا معشوقه ای که ترکیه را با دست پس میزند و پایش پیش می کشد. اما در حوزه پژوهش ها و اکتشافات علمی نیز، فرضیه نسبیت و مکانیک کوانتوم،  باعث تامل بیشتر دانشمندان در شناخت جهان پیچیده گردید. هواپیما های فوق العاده پیشرفته ساخته و اتم شکافته شد. فناوری های نوین مانند تلفن، رایانه و اینترنت و توسعه بهداشت و علوم پزشکی، رفاه اجتماعی و مصرف گرایی ارمغان تلاش های علمی و پژوهشی حداقل دو قرن اخیر بود. اما همچنان کره زمین و طبیعت فوق العاده زیبای زمین با همه منابع شگفت انگیزش که از نعمت های خداوند متعال است در دستبرد بیرحمانه و ادامه غارت انسان قرار داشت. همچنان هر چقدر علم پیشرفت می کرد مشکلات بشر هم پیچیده تر و درهم تنیده تر می شد.

 

اما اکنون در قرن بیست و یکم با چالش های ویژه ای مواجهه هستیم. یک ویروس ناشناخته و مرموز (کرونا ویروس )جهان را با تمام پیشرفت های نوین به نحو غیرقابل باوری به اختفا و قرنطینه بین المللی می کشاند. بخاطر ارتباطات گسترده و مراودات ناگزیر جوامع بشری و کشورها در مدت زمانی بسیار کوتاه این ویروس به نحو پاندمی سرایت می کند. گرم شدن زمین، آلودگی آب و هوا، تغییرات اقلیمی، استعمار منابع زمین، تضییع حقوق سایر موجودات زنده و حتی سلب حق حیات آنها، جسارت وقیحانه انسان در دستکاری های ژنتیکی بر روی حیوانات و گیاهان و سایر معضلات زیست محیطی، بدون شک تبعاتی خواهند داشت که نیاز به آمادگی بشر دارد. منفعت طلبی و سلطه طلبی در بین انسانها باعث گسست های اجتماع بشری، ایجاد شکل نوین برده داری، استعمار و نژاد پرستی شده است. و لذا می بینیم در کشوری که بزرگترین ابرقدرت اقتصادی و علمی و پیشرفته ترین کشور جهان خود را می داند، فردی به ریاست جمهوری می رسد که اصلا اعتقادی به گرمای زمین و سوراخ شدن لایه ازون و گازهای گلخانه ای ندارد و کشورش را از تعهدات حقوقی و بین المللی ، توافق پاریس خارج می کند.  یا در اروپا، زمزمه های فروپاشی اتحادیه اروپا به گوش می رسد و تمایلات ناسیونالیستی و فاشیستی دوباره توسط برخی سیاستمداران در کشورهای اروپایی در سطح جامعه ترویج می یابد که طرح برگزیت و خروج انگلستان از اتحادیه اروپا، آغازگر تبعاتی در آینده در ابعاد مختلف و در سطح اروپا و بین الملل خواهد شد. یا تمایل و سرازیر شدن سیل مهاجران تهدیدی برای اروپاست. انسان های مهاجری که به امید زندگی و فردای بهتر، در برهه هایی بازیچه  دست سیاستمداران می شوند. مانند اقدام ترکیه در باز کردن مرزهایش با یونان و هدایت اجباری مهاجران بسمت اروپا در آغاز سال ۲۰۲۰ با هدف امتیاز گیری از غرب و یا از دست رفتن هزاران انسان و کودک در قاچاق انسان از کشوری به  کشور دیگر مانند مکزیک به امریکا، یا از قاره ای به قاره دیگر مانند: مهاجرت از آفریقا به اروپا، از آسیا به اروپا و یا از آفریقا و آسیا به استرالیا، و لذا از یکطرف افزایش سطح بهداشت و درمان باعث افزایش جمعیت و امید به زندگی می گردد و از طرف دیگر افزایش فقر و گرسنگی و مهاجرت را بدنبال دارد. یکطرف  توسعه تکنولوژی و فناوری است و آن طرف بیکاری و وابستگی، یک سمت پیشرفت علم و هوش مصنوعی است و سمت دیگر تسلط شرکت ها و سیستم ها، در کنترل و دستکاری انسان ها و دسترسی به منابع اطلاعاتی خصوصی افراد جامعه و سوءاستفاده از آنها، امروز زمانی فرا رسیده است که معضلات فراروی بشر ناشناخته تر از همیشه است و زمانی است که پیش بینی آینده حتی در کوتاه و میان مدت بسیار دشوار شده است.
آموزش عالی با پس زمینه ی تمامی این موضوعات، به صورت کاملا اصولی و برنامه ریزی شده آمادگی ایفای نقش خود را دارد. مطالعات دانشگاهی در ابعاد مختلف نیازهای جامعه بشری بصورت مستمر در فضای آکادمیک انجام می شود. پژوهش های بسیاری در حوزه " آینده نگاری  " با مطالعات آینده های ممکن که ساخته دست انسان خواهد بود و بشر توانایی تعیین جهت و کمیت و کیفیت و همچنین قدرت کنترل آنرا خواهد داشت.  و آینده های مطلوب و آرمان گرایانه که بشر تلاش می کند با گسترش تخیل و علم خود آنرا بسازد. و در عین حال، با هزاران سناریو در مراکز دانشگاهی تخصصی با هزینه های تحقیقاتی هنگفت، انجام می شود. و در آینده، غرب با همین توان علمی و دانشگاهی خود، قادر خواهد بود برای جهان مشخص کند که  " ثروت  " چیست؟ این همان " تغییر بنیادین ثروت " در شکل و مفهوم خواهد بود. در واقع «علم » این توانایی را خواهد داشت که در آینده ای هرچند دور یا نزدیک، نفت و گاز و یا حتی سایر انرژی ها و منابعی را که کشورهای در حال توسعه و جهان سوم به چشم ثروت های خود می بینند، را بی ارزش و بی اعتبار کند. تا همچنان این کشورها، فقیر و وابسته بمانند. و از آنطرف کشورهای  توسعه یافته و فوق پیشرفته جهان با علم، هوش مصنوعی، تکنولوژی و فناوریهای انحصاری، پروداکت هایی را به جهان عرضه می نماید که  معرف " اشکال نوین ثروت " هستند. و باز در این چرخه، کشورهایی پیشرفته و ثروتمند و ابرقدرت خواهند بود که توانایی تولید این ثروت های نوین را داشته باشند.


در یادداشتی دیگر تلاش خواهم کرد تا تاثیرات پاندمی کرونا در آموزش عالی را ارزیابی کنم. اما بارز ترین و بزرگترین یادآوری  که ویروس کرونا متوجه جامعه نمود، این نکته است، که با ارزش ترین ثروت هر جامعه ای " سرمایه انسانی توانمند " است. انسان های توانمند، دارای تخصص و تعهد هستند. آنها با ایمان و اعتقاد در سخت ترین شرایط ایستادگی می کنند و شکی نیست که همین سرمایه انسانی توانمند راه درمان و غلبه بر ویروس را هم به اذن الهی کشف خواهد کرد. آموزش عالی و دانشگاه همانطور که سابقأ عرض کردم مکان تلاقی علم و فرهنگ است که دانشجوی ما با علم به دانش و تخصص دست خواهد یافت و با مؤلفه های فرهنگ ایرانی-اسلامی به ایمان و تعهدی که شخصیت او را می سازد مبدل به انسانی توانمند می گردد. و باید با تلاش و کار هدفمند و اصولی، نظام آموزش عالی  ایران را به جایگاه شایسته و مطلوب آن برسانیم.

 

مسعود رامرودی
۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسمه تعالی


واقعیت این است که برای اصلاح و تغییر ساختار و مسیر آموزش عالی کشور، که دانشگاهی کارآمد و اثربخش را در باور عموم و خصوص جامعه تداعی و تقویت می کند لازم است به "ایده دانشگاه" رجوع کنیم . ایده دانشگاه در واقع مفروضات اولیه و اساسی است که منجر به شکل گیری چارچوب فهم نظری ما از دانشگاه با توجه به نیازها و الزامات جامعه می گردد. اینکه چه چیزی می خواهیم و چه چیزی در ذهنمان تداعی می کنیم ؟ و انتظار داریم چه نیازهایی از جامعه را دانشگاه حل کند ؟ در جست و جوی پاسخ به این پرسش هاست که  چشم انداز ، سیاست و برنامه های آموزش عالی تعریف و تبیین خواهند شد. و یک شناخت جامع و مورد وفاق از دانشگاه شکل خواهد گرفت.


شاید مطرح شدن این مبانی فلسفی بخاطر برخی دلایل ، برای مدیران نظام آموزش عالی (که اکثرأ از متخصصان این حوزه نیستند)، جذاب نباشد و اجمالا از آن عبور کنند. اما این عدم توجه منجر به درگیری و کلنجار ذهنی ایشان حول و حوش معلول می گردد. و در اغلب موارد علت مغفول می ماند . سقف بنایی که آب باران از آن می چکد، هربار هم که رنگ بزنید صرفأ ظاهر آن را اصلاح کرده اید و در نهایت آن سقف می پکد و آوار می شود مگر آنکه به صورت اصولی رفع عیب از علت آن در پشت بام بنا کنید.


از طرفی همین معطوف شدن توجهات در مسایل فرع و معلول ، باعث طرح مبانی فکری و نظری بسیار و ایجاد آشفتگی ها در نظام آموزش عالی کشور گردید که نتایج آن اتخاذ تصمیماتی سیاست زده و مقطعی و طرح های متعارض و غیر کارشناسی در سیستم است و آنچه که امروز به جای مانده است و همه ی ما به وضوح شاهد آن هستیم، به اندازه کافی گویا روند هایست که بر سر آموزش عالی کشور آمده است.


گاهی یک بیماری در وجود انسان علائم ظاهری ندارد و در ارزیابی های بالینی و توسط متخصصان تشخیص داده می شود و گاهی علائم بیماری آنقدر محسوس و آشکار است که حتی یک فرد غیر متخصص و عادی هم قادر است بیماری را تشخیص بدهد.  وضعیت نظام آموزشی کشور اکنون به نحویست که آحاد جامعه می توانند تشخیص بدهند که در شرایط نامناسبی قرار دارد.
این پریشان حالی و آشفتگی حاکم بر نظام آموزش عالی در نتیجه اتخاذ سیاستگذاریها ست که در دهه های اخیر بدون توجه به "ایده و فرهنگ دانشگاهی " معمول شده است. طبیعتأ به دنبال ایده آموزش عالی ، فرهنگ دانشگاهی شکل و ترویج می گیرد. حال آنکه  از سال ۱۳۱۳ شمسی که رسمأ دانشگاه‌ در ایران تاسیس شد مستمرأ نتوانستیم یک ایده کامل و مورد توافق و بالطبع الگو و مدل مناسب ایرانی و بومی از دانشگاه ارائه نماییم، از این جهت "فرهنگ دانشگاهی" ما هم در نقص و نوسان بوده است.


جالب اینجاست که در ادبیات آموزش عالی کشورمان "فرهنگ دانشگاهی" متشکل از دو واژه ایست ، که نه "فرهنگ" و نه "دانشگاه"  کماکان دارای معنا و مفهومی مورد وفاق در جامعه علمی و اندیشمند ما نیستند و هر کس از دیدگاه و زاویه علمی خودش از این اصطلاحات تعریفی ارائه می دهد . هنگامی که ما در خصوص «این چیست؟» هنوز به یک تعریف و وفاق نرسیده ایم ، چگونه می توانیم آنرا تبیین و تشریح کنیم؟ و به شناخت برسیم؟
فرهنگ به مثابه درختی است که به ترتیب ارزش ها ، رویه ها ، هنجارها و نماد ها چهار بخش ریشه ، تنه ، شاخه ها و برگ های درخت هستند. ارزش ها در حقیقت باورهای کلی و اعتقادات نهادینه شده جامعه هستند که باعث شکل گیری رویکرد و دیدگاه و حتی نحوه تفکر افراد می گردد (رویه ها) و چارچوب باید و نباید های فردی و جمعی را حتی در جزییات (هنجار ها) بوجود می آورد. و نماد ها علائم ویژه و منحصر بفرد هر فرهنگی است که به سهولت و سرعت دست خوش تغییرات می شوند. پس کاملا مشخص است که این امکان تغییر، هرچه بسمت پایین تنه درخت ، دشوارتر خواهد بود. 
ویژگی بارز دانشگاه در اینجاست که ارزش های جامعه ، ایده دانشگاهی است و هنجارهای فرهنگی وسعت فعالیت دانشگاهی است. پس دانشگاه در حقیقت پاسدار فرهنگ و آموزش جامعه است . حفظ و ارتقای فرهنگ و آموزش جامعه وظیفه دانشگاه است و اگر یک دانشگاه واقعأ برآمده از ایده و فر هنگ ناب یک جامعه باشد و کارش را درست انجام دهد کسانی که وارد آن می شوند فرهنگی تر خواهند شد و اگر از فرهنگ دیگری آمده باشند تحت تاثیر فرهنگ دانشگاه محل تحصیل شان خواهند شد. و احساس انسان مترقی تری خواهند داشت. واژه عالی در اصطلاح آموزش عالی نیز اشاره به همین ویژگی خاص و برتری دارد که مطابق با فرهنگ و آموزش باشد، بدین معنا که هر چقدر آموزش شما در سمت و سوی مطابقت با "ارزش های فرهنگی ملی"  و "علمی بین المللی" باشد "عالی تر" خواهد بود. وهم علم وهم مردم و هم دانشگاه در سطح ملی و بین المللی از منافع دانشگاه بهره خواهند برد.


آنچه بعنوان "پارادوکس ثبات و تغییر" در آموزش عالی مطرح میگردد معتقدم دوستدار ارزش و باورها و در یک کلام فرهنگ ایرانی نیست. چون وظیفه دانشگاه "تغییر فرهنگی" نیست بلکه "ارتقای فرهنگی" است که افرادی "مغایر" با فرهنگ جامعه تربیت نمی کند بلکه افرادی "مترقی" در جامعه ، تربیت می کند. و باور دارم اگر اصالت دانشگاهی حفظ شود و برآمده از ارزش های فرهنگی جامعه باشد هرگز کشمکش ثبات و تغییر فرهنگی شکل نخواهد گرفت زیرا دانشگاه توانایی اقناع جامعه برای پذیرش ارتقا را خواهد داشت.
با چنین توضیحی این ابهام شکل می گیرد که اگر برای دانشگاه وظیفه پاس داشت از فرهنگ و آموزش قائل هستیم پس مراکز آموزش عالی و دانشگاهی علوم پزشکی، صنعتی، فنی و مهندسی چه نقشی دارند؟
به نظرم دانشگاه در واقع آن بخش از فعالیت اندیشمندان و صاحبان نظر در گروه ها و رشته های مختلف است که با دانش و مهارت خویش، عالی ترین نحوه آموزش را در چارچوب تمامی معیارهای علمی و فرهنگی مرجع، تدوین و ارائه می کنند. این نحوه آموزش صرفا به معنای تدوین روش تدریس نیست بلکه آموزش، حفظ و ارتقا علم در چارچوب فرهنگ جامعه است. و اگر مبنا و هدف ما بر این باشد که دانشگاهی برتر و شاخص در سطح جهانی داشته باشیم باید المان های فرهنگ را از اخلاق، ادبیات، هنر، فلسفه، تا تاریخ، جغرافیا و جامعه شناسی و غیره را  با علم و دانش تخصصی پیوند بزنیم. تا "هویت دانشگاهی" خودمان را داشته باشیم. زیرا وقتی ایده  و فرهنگ دانشگاهی برآمده از فرهنگ جامعه متمدن ایرانی شکل گرفته باشد آن زمان است که  "اصالت" و "تمایز"، هویت دانشگاهی ایران را در جهان با مؤلفه های منحصر بفرد خود ، معرفی می کند. دانشگاه محل تلاقی علم و فرهنگ است. و گرنه "مراکز آموزش حرفه ای" پزشکی، صنعتی، فنی و مهندسی خواهند بود.


اکنون لازم است تا نخست باز تعریفی اساسی و مورد وفاق در بین صاحب نظران این عرصه در خصوص ایده و اصالت دانشگاه در ایران شکل بگیرد. هرچند که معتقدم تمام صاحب نظران و متخصصان این حوزه ، ایده ی واحدی از دانشگاه دارند و فقط بیان آنها متفاوت است و رسیدن به یک ادبیات واحد و توافق برآن، نیازمند گفتمان های این چنین است و مهم دیگر، هر گونه سیاستگذاری، برنامه ریزی و مدیریت در نظام آموزش عالی می بایست برآمده از فرهنگ دانشگاهی باشد. فرهنگی که خرده فرهنگ های دیگری را در وجود خود جای داده است و غفلت از شناخت آنها منجر به وضعیت نابسامان امروز نظام آموزش عالی ایران شده است.
سه ضلع نیروی انسانی دخیل در نظام آموزش عالی کشور، سه فرهنگ مجزای دانشجویی، استادی و فرهنگ اداری و مدیریتی را شکل داده اند با مختصات متفاوت، حتی در زبان و یک خرده فرهنگ خاص نیز در گروه ها و رشته های مختلف دانشگاهی شکل گرفته است که تلفیقی از اشتراک فرهنگ دانشجویی و فرهنگ اساتید آن رشته هاست  که اجبارأ و یا اختیارأ در طول سالیان متمادی شکل یافته است.


آیا تصمیماتی که در بخش آموزش عالی بویژه در یکی, دو دهه اخیر اتخاذ و اعمال شده است برآمده ازاشتراک نظر و دیدگاه متخصصان و پژوهشگران این حوزه بوده است ؟ و از دل خواستگاه حقیقی آن یعنی اساتید استخوان خرد کرده آموزش عالی  تدوین، ارائه ، اجرا و نظارت شده است؟ و یا مدیران اغلب سیاسی  در هر برهه زمانی بنا به تشخیص خود به اعمال سیاست، برنامه و اجرا، مبادرت نموده اند؟

 

مسعود رامرودی
۰۶ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

بسمه تعالی

بدیهی ترین نقش نظام آموزش عالی در هر کشوری برای توسعه ،افزایش و ارتقاء هدفمند سرمایه انسانی است . این انسان ها هستند که توسعه را تعریف می کنند، مدل سازی می کنند وبوجود می آورند. دهه 80 شمسی در کشور ما بهترین فرصت برای اقدامات مناسب در توسعه  نظام آموزش عالی کشور بود. تا همزمان با افزایش تقاضای اجتماعی ناشی از رشد جمعیت تقاضامند برای تحصیلات دانشگاهی ، همسو با نیازها و الزامات ، زمینه و بستر مناسب آتی نظام آموزش عالی نیز فراهم گردد.

 

نخست آنکه لازم بود با بهره گیری از قدرت رسانه ها و کانال های ارتباط جمعی تاثیرگذار بر جامعه و افکارعمومی به نحوی آگاهی بخشی از ظرفیت ها و نیازهای آتی کشور در مشاغل و فرصت های کارآفرینی  بخش های مختلف صورت می پذیرفت. تا اکنون با انباشت متراکم بیکاری و فارغ التحصیلان در رشته هایی که حتی کاربرد و منفعت شخصی هم برای خود افراد ندارند، مواجهه نمی شدیم . بعبارت صریح متقاضیان و مشاوران (خانواده ، معلمان و راهنمایان تحصیلی ) با درک صحیح از نیازهای فراروی کشور و یا ظرفیت های بالقوه کارآفرینی در آینده ، بی محابا و بدور از آینده اندیشی در هر به اصطلاح دانشگاه و رشته ای فرصت و نیروی جوانی خود را هدر نمی دادند و خانواده ها نیز با تصور و انتظار حداقل اشتغال فرزندشان ،به سختی شهریه های هنگفت انواع و اقسام دانشگاه های نوظهور را متحمل نمی شدند تا امروز تنها آهی از سر افسوس ارمغانشان باشد.

 

طبیعتآ اگر این ظرفیت و امکان تاثیر اجتماعی و فرهنگی در جامعه شکل می گرفت بالطبع بر سیاستگذاری ها و برنامه ریزی های اقتصادی و سیاسی حاکمیت ، نظام آموزش عالی و حتی بصورت مستقل در دانشگاه های کشور نیز تاثیرگذاری مطلوبی اعمال می کرد. و بی شک شاهد ترغیب  راهبرد گسترش بی رویه وافراطی مراکز دانشگاهی فاقد معیار و استانداردهای آموزشی نبودیم. آن چنان که تا حدودی اکنون و درپایان دهه 90 شمسی شاهد تغییر آن دیدگاه هستیم و منجر به اصلاح  نگرش تحصیلات دانشگاهی در متقاضیان و مشاوران  شده است وناگزیر سیاست های کلان را نیز ملزم به بازنگری و اصلاح نموده است. اما در عمل این تغییرات و اصلاحات بخاطر وسعت تاثیری که در بخش های مختلف به صورت ساختاری ایجاد نموده است اکنون با تبعات و هزینه های بسیاری دردستور کار قرار دارند. و لازم است با احتیاط و ظرافت اعمال شوند. هزینه های هنگفت ساخت و سازهای دانشگاهی ، صدور مجوز های تاسیس و ایجاد مراکز مختلف ، جذب و بکارگیری صدها هزار کارمند و اعضای هیآت علمی ، عناوین و مناسب مدیریتی ایجاد شده، کسب درآمد از محل شهریه ، ارتباطات ساختاری برخی مراکز دانشگاهی با برخی سازمان ها و نهادها و حتی افراد با نفوذ در حاکمیت ، تفاهم نامه های مشترک ، کاهش بودجه ها و منابع مالی دولتی و رقابت ها در کسب بودجه با افزایش پذیرش دانشجو در مقاطع مختلف از جمله آثار و تبعات گسترش مراکز دانشگاهی در دهه هشتاد است.

حقیقت این است که تحصیل میلیونها نفر جوان  در انواع و اقسام دانشگاه ها و رشته های تحصیلی که فاقد پشتوانه ظرفیت سنجی و استانداردهای آموزشی  بوده اند درآن زمان  ظرفیتی از آرزو ها و ایده های فردی علمی و شغلی  را درآنها شکل و یا ارتقاء داد که  نظام آموزش عالی کشورو بخش های حاکمیت نتوانستند راه ها و فرصت های دستیابی و تحقق آنها را فراهم نمایند

این اقدام در واقع اعتبارسنجی بیرونی و ارزیابی همگانی با نیم نگاهی به ظرفیت سنجی درونی نظام آموزش عالی بشمار می رفت تا در تحقیقات و مطالعات کارشناسان و برنامه ریزان آموزش عالی ، سیستم از یک سو با آکاهی از خواست و تقاضای عمومی و از سوی دیگر با ظرفیت سنجی  وآینده نگری ، همزمان نقش هدایت و جهت بخشی به خواست عمومی  را نیز ایفا نماید.

 

 ثانیا: ضروری بود همزمان و همسو با اجرای سیاست تامین خواست عمومی و تقاضای اجتماعی در گسترش مراکزو رشته های دانشگاهی، نسبت به صدور مجوزها ، اقدام اعتبار بخشی مستدل و منسجمی صورت می پذیرفت تا حداقل استانداردهای لازم توسط موسسان و کارگزاران بصورت جدی در دستور کار قرار می گرفت و در تداوم این مسیر بصورت فرایندمحور تمامی فعالیت های مراکز دانشگاهی با این سیاست  در چارچوب نظارت های فعال متناسب قرار می گرفت. و ابزاری برای کنترل و تضمین کیفیت مراکز آموزش عالی می بود.

عدم قطعیت در تداوم خدمات آموزش عالی در صورت عدم تامین و استاندارد های تعریف شده و بروز ، لازمه نگرش مدیریت  مراکز دانشگاهی باید می بود همچنان که اکنون هم باید باشد .اعمال این سیاست نیز منجر به ایجاد محدودیت های لازم در گسترش بی پروای مراکز دانشگاهی می گردد. و یک مفهوم متناسبی از توسعه آموزش عالی را شکل می دهد .

اما مقدمه ی اجرای این سیاست ها و اقدامات ، مستلزم انجام مطالعات آینده پژوهی مبتنی بر ظرفیت های موجود و فرصت های فرا روی آموزش عالی کشور در سناریوهای مختلف با اعمال نظر متخصصان و خبرگان در دهه هفتاد شمسی در وزارت علوم بود که متاسفانه سیاست زدگی حاکم بر این وزارتخانه در آن زمان مانع از درک این ضرورت شد. و هنگامیکه شما یک نگاه و شناخت صحیح از مسیر فعالیت سیستم خود نداشته باشید طبیعتآ برنامه اجرایی ، بررسی و تطبیق استانداردها ، تدوین شاخص و معیارهای فرایند اعتبار بخشی متناسب با هویت ، فرهنگ و ایده آموزش عالی که در چارچوب تحقیقات توسعه و برنامه ریزی آموزش عالی است را هم نخواهید داشت. حقیقت این است که هرگز توجه شایسته و کافی برای تامین زیرساخت های توسعه آموزش عالی در کشور صورت نپذیرفت و صرفا اداره روزمره و تصمیم اقدامات کوتاه مدت و مقطعی در دستور کار بوده است.

در نتیجه بخاطر بی برنامه گی در یک رویکرد مقطعی نگر تحت فشار تقاضای اجتماعی عملا سیاست گسترش مراکز دانشگاهی جایگزین توسعه نظام آموزش عالی کشور شد. و نزدیک به سه هزار مرکز دانشگاهی در کشور بوجود آمد که اکنون تبعات صدور و اعطای میلیونها مدرک دانشگاهی نتیجه ای غیر از افزایش انتظارات اجتماعی، سرخوردگی، اتلاف زمان و سرمایه، تحمیل هزینه های هنگفت به خانواده ها، انباشت متراکم بیکاری و زیان های بسیاری بر بدنه جامعه همچون فقر، بزهکاری، افزایش سن ازدواج، ترویج خشونت، مخاطرات روانی و رفتاری، طلاق و... نداشته است . حتی بدیهی ترین هدف نظام آموزش عالی هر کشوری که افزایش و ارتقاء سرمایه انسانی است مورد خدشه واقع شده و شاهد از دست رفتن جایگاه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دانشگاه به عنوان موتور پیشران توسعه همه جانبه کشورهستیم. و در واقع کارآمدی و اثرگذاری دانشگاه در جامعه نیز مخدوش شده است.

​​​

آیا دفتر برنامه ریزی آموزش عالی وزارت علوم می تواند ادعا کند ، شیوه و روشهایی را که تعیین و اتخاذ نموده است  به بهترین نتیجه مطلوب رسیده یا خواهد رسید؟

 

مسعود رامرودی
۲۸ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر